ثانیه های گمشده من

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست / آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟

ثانیه های گمشده من

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست / آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟

خواب بعد از ظهر!

الان نیم ساعته هی دارم حساب میکنم ببینم دقیقا چقددددددرررررررر خوابیدم، ولی به نتیجه نمیرسم!! یعنی باورم نمیشه!! فکر کنم از همون 5 اینا بود که خوابیدم تا الان که 12 نصفه شبه!!
خب اینم یه مدل خواب بعد از ظهره دیگه!!
بعد نکته ی قابل توجه اش اینکه نه ناهار خوردم، نه شام!  اصلا هم احساس گرسنگی نمیکنما!! ولی فکر کنم برای دلخوشیِ معده ام هم که شده باید برم یه چیزی درست کنم بخورم!!
این همسایه ی اتاق بغلی از دست من سکته خواهد کرد بلاخره! من میدونم!!
خب به من چه؟! وقتی تو یه خونه تنهایی، اونم یه جای دنج که نه هیچ صدای ماشینی میاد، نه چیزِ دیگه ای، خب همین میشه دیگه! می افتی میمیری رسما!!
منم که فردا اصلا از 7 صبح تا 7 شب کلاس ندارما! اصلا!!  برم 2-3 ساعته کارامو بکنم بیام ادامه ی خواب بعد از ظهرم!!
البته همون بهتر که خوابیدم تمامِ روز رو! بس که امروز رو بد گذروندم، هرچی کمتر ازش میدیدم بهتر بود! واقعا روز پر استرس و اعصاب خورد کن و %$@!$!^# ای بود!!

پ.ن. دیگه از صمیمی ترین دوست هامم هیچ انتظاری ندارم! فقط تنهام بذارید لطفا! ممنون!
نظرات 1 + ارسال نظر
iliya سه‌شنبه 15 بهمن 1387 ساعت 12:40 ق.ظ http://didareashena.blogsky.com

سلام خوبی شخصیت جالبی داری خاصه حرفات بوی گمشده ای رو میده یه سفری کن به دوران کودکی به کودک درونت سری بزن سردرگمه تو روز باید یه چراغ بدی دستش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد