ثانیه های گمشده من

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست / آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟

ثانیه های گمشده من

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست / آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟

میخوام تنها باشم، فقط همین!

پر شدم از شک، تردید، سردرگمی، خستگی !!
یه صدایی داره تو گوشم فریاد میزنه میگه کاری که داری میکنی اشتباهه! خودمم میدونم دارم اشتباه میکنم، ولی نمیدونم چطور باید از این چاهی که توش افتادم خلاص بشم! و چطور حسم رو به دیگران بفهمونم و کاری کنم که بتونن حالم رو درک کنن. توقع ندارم کسی بفهمه حالمو، ولی کاش میفهمیدن...
میخوام برم یه مدت جایی که خودم باشم فقط، و خودم! به قولِ تو، جایی که هیچ کس نشناستم!!
وقتی کسی حالم رو درک نمیکنه، وقتی حرف هام براشون بی معنی و چیزهایی که واسه من کلی اعتبار دارن، براشون بهانه آوردن، دیگه چی بگم؟! برای کی بگم؟! برای کسایی که هرچی بیشتر میگم، کمتر درکم میکنن؟ حق دارن، جای من که نیستن...
فقط میخوام تنها باشم، تنهای تنها!

پ.ن. تو که همیشه هوایِ منو داشتی! این بار هم تنهام نذار، این بار هم کمکم کن، بگو چی کار کنم که نه گذشتم خراب شه، نه حالم، نه آینده ام؟! چی کار کنم؟!!
پ.ن.2. متن های من الزاما همیشه یه مخاطب نداره! n تا مخاطب میتونه داشته باشه! یه حرف میتونه خطاب به کسِ خاصی گفته نشه و در عین حال خطاب به خیلیا باشه، یا تو یه پست چند بار مخاطب هام عوض بشن، یا اصلا مخاطبم خودم باشم! یا...! فکر کنم این توضیح به شدت لازم بود! همین!
نظرات 3 + ارسال نظر
مهرسا چهارشنبه 16 بهمن 1387 ساعت 04:21 ب.ظ

بیا با هم گم گور شیم!!!:(
منم خسته ام..زیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــاد!!
همین دیگه:دی

و در آخر :
سردرگم مشکوک خسته ی گم گور منی تو :))

عزیزم تو که کابوسِ خواب و بیداریِ منی!! :دی
بدونِ تو کجا برم؟! :دی

[ بدون نام ] چهارشنبه 16 بهمن 1387 ساعت 10:28 ب.ظ http://no-1.blogsky.com

ببخشید که نیستم ، دچار تغییرات شدم !

امیدوارم از شک و تردید و سردرگمی و خستگی هر چه زودتر رها بشی ، هیچکس هم به اندازه خودت نمی تونه بهت کمک کنه ...

برات آرزوی موفقیت می کنم

yas یکشنبه 13 بهمن 1398 ساعت 10:00 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد