ثانیه های گمشده من

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست / آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟

ثانیه های گمشده من

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست / آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟

۳...۲...۱...و کات!

امروز چه از لحاظ جسمی چه روحی انقدر حالم بد بود که 2-3 باری گفتم خدایا بسه دیگه! کات بده بریم پی کارمون! 

روزهای آخر ساله، وقتی به این یک سال فکر میکنم میبینم با وجود خوبی هایی که برای من داشت، پر بود از پایان ها و تموم شدن ها... برعکس سال 86 که بیشتر شروع بود. در کل سال خیلی خوبی رو نداشتم. روزهایی پر از عذاب و تنهایی و دلتنگی. و بدتر از همه ی این ها یاد گرفتن اینکه "ماهیت واقعی هرکس اون چیزی نیست که به تو نشون میده". واقعا به این یه جمله رسیدم. در کمال تاسف البته... 

یادمه تا همین 6-7 سال پیش، وقتی یه بزرگتری بهم میگفت تو دلت پاکه برای من دعا کن، حرصم میگرفت! یه نگاه به کارهایی که از نظر خودم بد و اشتباه بودن و من مرتکبشون شده بودم میکردم و تو دلم میگفتم "آخه تو مگه از دل من و اشتباهاتم خبر داری که اینو میگی!" ولی این روزها با گذرشون دارن به من نشون میدن همیشه اشتباهات و خطاهایی بزرگتری برای انجام دادن وجود داره. و متاسفانه من یکی هرچقدر بزرگتر شدم اشتباهاتمم بزرگ و بزرگتر شدن :|| 

حالا کارم به جایی رسیده که گاهی از دعا کردن شرم میکنم! :| 

کلا امروز حس و حال خوبی ندارم. فکر کنم هرچی کمتر انرژی منفی بدم بهتر باشه. امیدوارم تا فردا حالم بهتر بشه و بتونم آخرین پست امسالم رو خیلی پر انرژی تر از این حرف ها بنویسم :)

نظرات 4 + ارسال نظر
یک بنده ی خدا چهارشنبه 28 اسفند 1387 ساعت 09:18 ب.ظ http://harjmarj.blogsky.com

اووووووووووووووووووووول :)))

ای بابا بلاگ من که اول و دوم نداره!! سر و تهش یا اولی یا دوم یا سوم! :دی دیگه ته تهش پنجم!! :دی

یک بنده ی خدا چهارشنبه 28 اسفند 1387 ساعت 09:25 ب.ظ http://harjmarj.blogsky.com

سلام آرنیکا جان
مثل اینکه در بعضی از موارد همدردیم ... ولی من به این نتیجه رسیدم که با غصه خوردن فرصت های جدید رو هم از دست می دهم و این نهایت ظلمیه که می تونم در حق خودم بکنم ... پس سعی می کنم بخندم و دوباره شروع کنم ... شاید به خاطر همین هم بود که این پست آخر (یاد) رو نوشتم ...
بعدشم خدا خیلی بخشنده تر از اونیه که ما فکرش رو بکنیم ... اگر دوست داشتی پست دعا رو تو وبلاگ من بخون :)
امیدوارم سال خوبی رو شروع کنی ... عیدت مبااااااااااااااارک

علیک سلام!
باهات کاملا موافقم. ولی گاهی دیگه از پس این حس بر نمیام و حال و روزم میشه اینی که میبینی! :دی
در مورد اون پستتم حتما! کلا ظرف چند روز آینده احتمالا آرشیو وبلاگتو درمیارم کلا! :دی حالا سر فرصت :دی
تو هم همینطور. عیدتم مبارک :)

فرشید پنج‌شنبه 29 اسفند 1387 ساعت 09:14 ق.ظ http://no-1.blogsky.com

سلام!
من که دیگه نمی دونم چی بگم یا چیکار کنم!
فقط امیدوارم بهتر بشی...

سلام سلام!
شما هم کاری لازم نیست بکنی!‌ :دی
فقط اجازه ی استفاده از اون راه حلی که بهم نشون دادی رو بده، بقیه اش با من! :دی ( خودم تاریخ و روز و ساعت و دقیقه اش رو بهت میگم که زنگ بزنی مامانم بگی بیاد یه سر بهم بزنه!! :))) )

سحر پنج‌شنبه 29 اسفند 1387 ساعت 05:10 ب.ظ http://saharvahediyeh.persianblog.ir

سلام جگر :دی
خوبی؟
انشالله که پست بعدیت از اون پستای با مزه ت باشه!!
فهمیدی!؟؟!
نبینم اینجوری بنویسی دیگه ها!!!!
اونم آقای روحانی گفت. ما که چیزی ندیدیم..
موفق باشی عزیزم
عیدت پیشاپیش مبارک

التماس دعا
خدانگهدار(گل)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد