ثانیه های گمشده من

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست / آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟

ثانیه های گمشده من

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست / آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟

غر غر نامه!! :دی

یه دور کلی واسه خودم صحبت کردم، بعد کپی کردم متن رو و خب طبق معمول متن ارسال نشد! منم خوشحال که خب اشکال نداره من کپی کردم اومدم دوباره بفرستم، دیدم گویا به جای خود متن، عنوانش رو کپی کردم!!  الان میتونید برید هی از رو عنوان پستم بخونید، هی حالشو ببرید!!  

 

این روزها به شدت زندگی ام بی هیجان و یکنواخت شده. نه احساس ناراحتی یا خشم یا حتی دلخوری از کسی میکنم، نه احساس علاقه ای. نه میتونم بگم بود و نبودِ دوستان و اطرافیانم برام اهمیتی نداره، نه میتونم بگم داره. دیگه خودمم داره حالم از این وضع به هم میخوره!  

دلم به شدت یه تنوع، یه چیزی خارج از این روزمرّگی، یه چیز متفاوت تر میخواد! 

مشکل اینجاست که نه بی حوصلگی هام دلیل درست و حسابی داره، نه سرِ حال شدنام! باید همین جوری منتظر بمونم ببینم کی یهو میزنه به سرم و حالم خوب میشه!!  

خب شانس اوردین، تو پست قبلی که پاک شد بیشتر از اینا غر زده بودم، ولی الان دیگه حس غر زدنم نیست!  بلاخره زندگی هر کوفتی باشه زندگیه! و من یکی عمرا اجازه نمیدم بخواد حال من رو خراب کنه یا همین 2 روز بودنمم ازم بگیره. من خوبم، خیلی خوب! :)

نظرات 2 + ارسال نظر
سحر چهارشنبه 26 فروردین 1388 ساعت 02:00 ب.ظ http://saharvahediyeh.persianblog.ir

سلام
اس ام اسم نمیرسه بدستت..! نمیدونم چرا
خوبی عزیز؟
نبیبنمت اینجوری؟
فکر کنم یکم دیگه امتحانای ترمت شروع میشه
امیدوارم که خوب امتحان بدی
موفق باشی
خدانگهدار

سحر جمعه 28 فروردین 1388 ساعت 04:07 ب.ظ

نیومدی وبلاگم
اما عیب نداره
باز من اومدم
آپ نکردی
موفق باشی..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد