شکستنی شده ام، اعتراف میکنم، اما...
خودم میفهمم این روزها چقدر ظریف و شکننده شدم. کوچک ترین رفتارهای اطرافیانم برام بزرگ به حساب میان و از کوچک ترین بی توجهی ها و بی محبتی ها می شکنم.
نمیدونم. از پر توقعی منه که از نزدیک ترین کسانم انتظار یک ذره درکم رو دارم، یا...؟
دلم از همه میگیره، بیشتر از کسانی که ازشون بیشتر توقع دارم. خیلی رفتارها دلم رو میشکنه و فکرم رو تا هزاران ناکجا آباد میبره، ولی به روی خودم نمیارم. صبح تا شب دارم رفتارها رو برای خودم توجیه میکنم. هی با خودم دعوا میکنم که چرا انقدر حساس شدم. ولی این تاثیری رو اثری که این رفتارها و برخوردها رو من میذارن، نداره. دور میشم ازشون و دورتر. این دقیقا همون چیزیه که با رفتارهاشون میخوان به من بفهمونن. من اصراری به تحمیل خودم به کسی نداشتم و ندارم...
اگر کسی بود که تو این دنیا برای من به واژه ی "دوست" نزدیک باشه، تو بودی. نمیدونی امروز وقتی برات میگفتم حال و روزم رو، چقدر آروم میشدم، از حزنی که تو صدات میدیدم و میفهمیدم چقدر حالم برات مهمه، مثل تمام روزهای با هم بودنمون، کاش هنوزم پشت همون نیمکت ها می نشستیم و وقتی دلم می لرزید و فشرده میشد، دست های تو رو تو دست هام می گرفتم تا از گرمای بی نظیرش آروم بگیرم. کاش اینجا بودی الان. کاش... :(
این روزا، تک تک حرف ها، نگاه ها، لحن ها، کوچک ترین تغییر حالت ها، از نگاهم دور نمی مونه. تک تکشون، مثل خنجر فرو میره تو این قلب تیکه پاره. کاش ذره ای از محبت و علاقه ای که نسبت به دیگران نشون میدی، تو رفتارت با من بود تا بفهمی چیه که تو برخوردات آزارم میده و روز به روز و لحظه به لحظه ازت دورترم میکنه...
پ.ن. میخواستم آهنگ پایین رو کاملش رو آپلود کنم، ولی پرشین گیگ باز نمیشه :-؟؟
همیشه تو اونی لحظاتی که بیشترین نیاز به وجود بعضی آدما هست نیست و این خیلی بده
و شاید این بیشترین نیاز از نبودن همون بعضی آدما بوجود میاد
:-؟