ثانیه های گمشده من

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست / آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟

ثانیه های گمشده من

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست / آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟

Never regret something that made you smile

نه من میخوام بدونم اگر به این حالت من خود درگیری نمیگن، پس خود درگیری چی میتونه باشه؟! 

وقتی حرف زدن باهات یه جور عذابه و حرف نزدن یه جور، وقتی روزی 100 بار دستم میره رو دکمه ی ایگنور و باز دو دل میشم، وقتی روزی 100 بار به خودم دروغ میگم و حالت هام رو برای خودم توجیه میکنم و دروغایی به چه بزرگی تحویل خودم میدم، وقتی خودمم دیگه دروغای خودم رو نمیتونم باور کنم، وقتی گفتنی نیست این حال و این حس، وقتی انقدر رو قلبم سنگینی میکنه که گاهی هوس میکنم این قلب لعنتی رو از جا بکنم و بندازم دور، وقتی برای ایگنور کردنت و حذف کردنت واسه همیشه دیگه این شک ها هم جلودارم نیست و تنها چیزی که باعث میشه از این کار صرف نظر کنم، 3 بار استخاره ایه که من رو از این کار نهی میکنه...


چند روز پیش، برخلاف میل باطنی ام، به دلایلی مجبور شدم لحظه به لحظه ی این دو سال رو برای یه نفر مرور کنم. ولی وقتی تموم شد با کمال خوشحالی دیدم گذشت زمان، بی مهری های تو و تلخی های این 2 سال رو تونسته تو ذهنم کمرنگ کنه، ولی محبت هات و خوبی هات رو نه! هرجا که هستی، خوش باشی که بی مهری های تو، عشق من رو در نظرم حقیر نکرد :)

نظرات 1 + ارسال نظر
سحر جمعه 1 آبان 1388 ساعت 02:11 ب.ظ http://saharmojab.persianblog.ir

سلام!
خدا نکشتت ! واسه این کارام استخاره لازمه؟؟
در ضمن. یا رومیه رومی. یا زنگیه زنگی
خودتو راحت کن
!!
این وسط گیر کردنا و ناراحتی دیدن و زجر کشیدن روحیه ای برای زندگی کردن برات نمیذاره!
یادت رفته منو؟؟
خیلی خوشحالم الان. چون حداقل رنج نمیبرم


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد