نه من میخوام بدونم اگر به این حالت من خود درگیری نمیگن، پس خود درگیری چی میتونه باشه؟!
وقتی حرف زدن باهات یه جور عذابه و حرف نزدن یه جور، وقتی روزی 100 بار دستم میره رو دکمه ی ایگنور و باز دو دل میشم، وقتی روزی 100 بار به خودم دروغ میگم و حالت هام رو برای خودم توجیه میکنم و دروغایی به چه بزرگی تحویل خودم میدم، وقتی خودمم دیگه دروغای خودم رو نمیتونم باور کنم، وقتی گفتنی نیست این حال و این حس، وقتی انقدر رو قلبم سنگینی میکنه که گاهی هوس میکنم این قلب لعنتی رو از جا بکنم و بندازم دور، وقتی برای ایگنور کردنت و حذف کردنت واسه همیشه دیگه این شک ها هم جلودارم نیست و تنها چیزی که باعث میشه از این کار صرف نظر کنم، 3 بار استخاره ایه که من رو از این کار نهی میکنه...
چند روز پیش، برخلاف میل باطنی ام، به دلایلی مجبور شدم لحظه به لحظه ی این دو سال رو برای یه نفر مرور کنم. ولی وقتی تموم شد با کمال خوشحالی دیدم گذشت زمان، بی مهری های تو و تلخی های این 2 سال رو تونسته تو ذهنم کمرنگ کنه، ولی محبت هات و خوبی هات رو نه! هرجا که هستی، خوش باشی که بی مهری های تو، عشق من رو در نظرم حقیر نکرد :)
سلام!


خدا نکشتت ! واسه این کارام استخاره لازمه؟؟
در ضمن. یا رومیه رومی. یا زنگیه زنگی
خودتو راحت کن
!!
این وسط گیر کردنا و ناراحتی دیدن و زجر کشیدن روحیه ای برای زندگی کردن برات نمیذاره!
یادت رفته منو؟؟
خیلی خوشحالم الان. چون حداقل رنج نمیبرم