ثانیه های گمشده من

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست / آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟

ثانیه های گمشده من

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست / آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟

بی اراده

بی هدف 

پوچ   

بی اراده  

بی اراده 

بی اراده

این، منم... 

بیزارم از خودم. بیزار... 

 

اگه میشد انکارت کرد... اگه میشد تمومش کرد... اگه میشد... لحظه ای تردید نمیکردم.

نظرات 4 + ارسال نظر
آزاده چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 04:47 ق.ظ http://amical.blogsky.com

سلام
شاید همه‌ی اون چیزایی که به دنبالش هستیم را٬ روزی به دست بیاریم. اما زمان رفته هیچ وقت برنمی‌گرده.
حال رو زندگی کن دوست من.

مهرسا چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 08:22 ب.ظ

اگه بذاری منم این پستت رو کپی پیست کنم !!! .....

آرنیکا جمعه 22 آبان 1388 ساعت 10:23 ق.ظ http://aarnika.blogsky.com

آزاده: نمیدونم اصلا پستم رو خوندی یا از حفظ این ها رو گفتی! شایدم این برداشتت بوده! ولی پست من هیچ ربطی به گذشته و حال و آینده نداشت!

مهرسا: خواااااهش میشه فقط قربانت یه لینکی چیزیم بهم بده! بلاخره کپی رایتی گفتن! یهو دیدی فردا تحت تعقیب قانونی قرارت دادم!!

مقداد جمعه 22 آبان 1388 ساعت 10:30 ق.ظ http://konkor88.blogsky.com

جالبه ... تا زمانی به دنبال خلق خاطره هایم و زمانی هم به دنبال انکارشان.
منم با تو هم دردم...
به ما هم سر بزنید منتظریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد