خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست / آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟
درباره من
این منم به تنگ آمده از هجوم بی امان روزها و لحظه ها، و بی خبر مانده از هدف ها و آرمان ها، اسیر واژه هایی خُرد و الفاظی بی معنی، در گریز از روزمرّگی، که در تلاشی بی انجام برای زیستن - آن چُنان که باید - ره به ناکجا می جویم...
ادامه...
سلام
شاید همهی اون چیزایی که به دنبالش هستیم را٬ روزی به دست بیاریم. اما زمان رفته هیچ وقت برنمیگرده.
حال رو زندگی کن دوست من.
اگه بذاری منم این پستت رو کپی پیست کنم !!!
.....
آزاده: نمیدونم اصلا پستم رو خوندی یا از حفظ این ها رو گفتی! شایدم این برداشتت بوده! ولی پست من هیچ ربطی به گذشته و حال و آینده نداشت!
بلاخره کپی رایتی گفتن! یهو دیدی فردا تحت تعقیب قانونی قرارت دادم!! 
مهرسا: خواااااهش میشه فقط قربانت یه لینکی چیزیم بهم بده!
جالبه ... تا زمانی به دنبال خلق خاطره هایم و زمانی هم به دنبال انکارشان.
منم با تو هم دردم...
به ما هم سر بزنید منتظریم