ثانیه های گمشده من

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست / آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟

ثانیه های گمشده من

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست / آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟

:X: X: X

1- الان پست یه دوست عزیزی رو خوندم که واقعا من رو شرمنده کرد. شرمنده شدم بابت این همه کم تحملی ام، این همه منفی بینی ام، این همه بی ارادگی ام واسه درآوردن خودم از این حال و روز. بهترین زندگی رو دارم و انقدر قدرنشناسم...  

2- دلم به شدت نمایشگاه کتاب میخواد!! بی صبرانه منتظرم 16 اردی بهشت بشه... فکر کنم امسال یه 2-3 باری حداقل برم!!  

راستی اگه کتاب درست و حسابی و جالب میشناسید معرفی کنید که اینجانب به شدت خوره ی کتاب میباشم!  

3- به شدت احساس آرامش و سبکی و آزادی میکنم. جرئت نمیکنم بگم چند وقت بود این حال رو نداشتم! خیلی حس خوبیه! خیلی!  احساس میکنم همه رو، از خانواده و دوستام گرفته تا در و دیوار و حتی این مورچه هه که داره این بغل راه میره رو عجیب دوست دارم!! حتی تو رو فیلیسیتی جونم!! فکر کن!!!  از هیچ کس دلگیر نیستم، هیچ کس!

4- اینجانب به هیچ وجه 2 روز دیگه امتحان درس جیگر اتوماتا ندارم و کلا اگر هم داشته باشم از اون جا که این درس گلابی میباشد و منم خیلی میفهممش!! خیالی نیست!!  >->O 

5- کلا از الان تا آخر امتحانات پایان ترم به صورت ممتد: التماس دعا!!  

6- خوب بود سحر جان؟! راضی ای الان؟!   

7- دوباره شکلک ندیدگی ام عود کرده انگار!  

هوای تک نفره!!

س.ن. یه بارم که بلاگ اسکای با من لج نکرد، اُپرا هنگید و پستم مجدداً پرید!!

عجب هوای فوق العاده ایه! انقدر فوق العاده که نیم ساعت با خودم کلنجار برم که از هفت تیر تا  میدون انقلاب رو پیاده بیام یا نه! و البته آخرش رسیدن اتوبوس تمام افکارِ شومم رو از ذهنم بپرونه!  :دی
اصلا کی گفته این هوا ها 2 نفره است؟! اصلا اینطور نیست! یه نفره اش هم خیلی لذت بخشه! تازه میتونی تنهایی تو این هوا قدم بزنی و به نفر دوم فکر کنی! فکرشو که دیگه کسی نمیتونه ازم بگیره!

پ.ن.1. من کافه سارا و دکتر کیانی را بسی دوست میدارم! موجوداتِ نازنینی میباشند! نه فیلیسیتی جووووننننمممم؟!!
پ.ن.2. تا حالا شده به یه گیتار حسودیتون بشه؟!
پ.ن.3. عکس جنبه ی تزئینی دارد!!




پ.ن.4. شعرِ این آهنگ بدجوری با حال و هوای این روزای من هماهنگی داره! احساس میکنم بهتر از این نمیتونستم حرف هامو بزنم!