۱. ایّاک نعبد و ایّاک نستعین
ایّاک نعبد و ایّاک نستعین
.
.
.
۲۰۰ بار این ۲ عبارت رو امشب سر نمازم گفتم. و تمام مدت داشتم به خودم میگفتم: واقعا ؟!!
۲. بزرگ ترین حُسنِ خانواده ی پرجمعیت میدونید چیه؟!
اینکه حتی ۲ نصفه شب هم نفرات کافی برای وسطی بازی کردن وجود داره!!
۳. معلمی شیرین ترین کار دنیاست. این موضوع امروز به تجربه بهم ثابت شد
وقتی با کلی تلاش سعی میکنی چیزی رو به کسی یاد بدی، وقتی بعد از چند ساعت وقتی که دیگه کلا از زندگی ناامید شدی، میبینی یاد گرفته، وقتی از خوشحالی میخوای بپری بغلش کنی!!
همیشه میگفتم آدمی نیستم که اعصاب تکرار و توضیح برای کسی رو داشته باشم، ولی تو این چند روز بهم ثابت شد واقعا قابلیتش رو به موقع اش پیدا میکنم! وقتی به کاری عشق بورزی، هر چیزی برات نه تنها قابل تحمل، بلکه شیرین و دوست داشتنی میشه! :)
پ.ن. این پست طی چند روز نوشته شده و هر قسمت مجزا از قسمت دیگه است!
1.
از زندگی از این همه تکرار خسته ام
از های و هویِ کوچه و بازار خسته ام
تن خسته سویِ خانه، دلِ خسته میکشم
وایا از این حصار دل آزار خسته ام
دلگیرم از خموشی تقویم روی میز
از دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام
از او که گفت یار تو هستم ولی نبود
از خود که زخم خورده ام از یار خسته ام
با خویش در ستیزم و از دوست در گریز
از حالِ من مپرس که بسیار خسته ام
"محمدعلی بهمنی"
2. با این که مدت هاست دارم تلاش میکنم از هیچ کس هیچ توقعی نداشته باشم، اما انگار هنوزم که هنوزه گاهی فراموش میکنم این موضوع رو و به خاطر داشتن کوچک ترین توقعی از کسی که اسم خودش رو دوست میذاره، اعصاب خودم رو خورد میکنم!
3. امروز وقتی داشتم تک تک کسایی که بهم التماس دعا گفته بودن یا نگفته بودن رو دعا میکردم، مثل عادت قدیمی دعا کردنم یاد تو افتادم. چند لحظه مکث کردم و به این فکر کردم که آیا واقعا آرزوی موفقیت و سلامتی و خوشبختی ات رو دارم که برات دعا کنم؟! دیدم، بله! دارم! هیچ وقت از دیدن ناراحتی و ناکامی ات خوشحال نشدم. نه در مورد تو، نه هیچ کس دیگه. دلِ ساده و بی ریای منه دیگه! چه میشه کرد؟!
4. باز این احساسات متناقض اومدن سراغم. ولی این بار اگر حس کنم دارن جدی میشن، مجبور میشم دوستی هام رو از اینی هم که هست محدودتر کنم!
5. ( حذف شد )
پر از حرفم، ولی افسوس که هیچ کدوم، گفتنی نیست...
1.
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه میگفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دل آزار ترین شد، چه دل آزارترین؟
نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند
نه همین در غمت این گونه نشاند
با تو چون دشمن دارد سرِ جنگ
دل دیوانه ی تنها، دلِ تنگ...
2.
این روزا انقدر امتحانات میان ترم و تمرین تحویل دادن ها و کارای فوق برنامه ام ازم وقت میگیرن که دیگه اصلا شب ها رمقی واسه فکر کردن به چیزی ندارم. ولی تنهایی چیزی نیست که به این سادگی ها بشه انکارش کرد و ندیده گرفتش. هر از گاهی عجیب از هجوم بی اجازه ی خاطراتم عذاب میکشم...
متاسفانه من اصلا آدمی نیستم که بتونم مشکلی رو بدون اینکه برای خودم حل و توجیه بشه فراموش کنم. تا دلیل رفتاری رو نفهمم و قانع نشم فکرش همیشه باهام میمونه و اذیتم میکنه. کاش حرف میزدی و میگفتی چرا. نه چون دلتنگتم. نه. فقط میخوام بدونم کجا اشتباه کردم. اصلا اشتباه کردم؟ اگر به این سادگی یه رابطه از هم گسسته میشه، چقدر بی معنیه اصلا شروعش؟! تنهایی خیلی قابل تحمل تره از این وضع. خیلی.
3.
انقدر این چند وقت بی حوصله بودم و البته سرم بابت همون موارد بالا شلوغ بود که جمعا 2-3 ساعت بیشتر نتونستم برای نمایشگاه کتاب رفتن وقت بذارم. هرچند همون مدت کوتاه هم بهانه ای شد واسه دیدن چندتا دوست قدیمی و عزیز که خیلی وقت بود ندیده بودمشون، ولی اصلا نتونستم اونطور که دلم میخواست غرفه ها و کتاب ها رو زیر و رو کنم. کلا به این نتیجه رسیدم اینجور جاها رو فقط باید تنهایی رفت!
4.
هفته ی پیش برای اولین بار - یا شایدم دومین بار! - یه شخصیت مجازی برام حقیقی شد و دوستی رو دیدم که 3 سالی میشه میشناسمش. هرچند به ظاهر با تصورات من خیلی فرق داشتی، ولی در کل میتونم قبول کنم که خودت بودی!
5.
پس فردا میان ترم آمار2 دارم - همون درس شیرینی که قبلا هم ذکر خیرش بود! - و به جرئت میتونم بگم مباحثی که صبح خوندم تا الان به کل از ذهنم پاک شدن بس که این درس مفهومیه!! صد رحمت به تاریخ گینه بیسائو حفظ کردن!!
یعنی من این ترم حتی اون 3 واحد عمومی رو هم پاس نمیکنم!!
6.
به نظر شما وقتی یه بنده خدایی در حال جوییدن!! علم! با سرچ کردن "قانون گاوس"* به وبلاگ علمی-درِ پیتِ من لینک شه، با دیدن این جفنگیات چه احساسی پیدا میکنه؟!!
* این موضوع به گزارش وبگذر به دفعات تو این چند وقت اتفاق افتاده!!
خب به سلامتی و میمنت این 2 تا امتحانِ کذایی رو هم دادم و به خوبی و خوشی گند زدم رفت!!! ولی حداقل خوبی اش این بود که شاهکارم در امتحان قبلی - درس جیگر اتوماتا - اون قدرام که فکر میکردم شاهکار نبود و در کمال شرمندگی بالاترین نمره ی کلاس شدم!! ( به قول دوستان تف تو ریا البته!! )
حالا ببینم بلاخره این ترم قراره چند تا واحد پاس کنم!
یه درس 4 واحدی دارم که فکر کنم (!!) اسمش آمار2 باشه ( اینطور میگن بچه ها!! ) خودم رو سر انتخاب واحد کشتم با هزار بدبختی و به هم ریختن برنامه ام برش داشتم، حالا عین ... تو گِل گیر کردم که این دیگه چه غلطی بود!! :دی کلا از n جلسه ی کلاس 5 جلسه اش رو رفتم که این جلسه ی آخری چون جا گیر نمی اوردم واسه فیزیک خوندن رفتم ته کلاس نشستم به لطف وجود هدفونم تا آخر کلاس کلا 2 بار سرم رو از روی هالیدی و جزوه ام بلند کردم و یه نیم نگاهی به استاد انداختم یه وقت دلش نشکنه!! ( البته لازم به ذکره که اونم واسه دل خوشیِ ایشون بود وگرنه بنده بدون عینک یه غبار محوی بیشتر نمیدیدم ازش!! )
جدا اگه این درس رو این ترم با نمره ی بالای 12 پاس کنم به استعداد وافر خودم شخصا ایمان میارم!! :))))
همین دیگه! عرضی نیست! زت زیاد!! ( آیکون دعای دسته جمعی! )
وقتی پس فردا امتحان میان ترم فیزیک 2 داری و نصف جلسه ها رو سرِ کلاس نبودی...
وقتی یه جزوه کپی کردی که اگه بذاریش جلوی آفتاب بی اغراق کلمه هاش پا میشن در میرن!!...
وقتی هیچی از این جزوه ی کوفتی نمی فهمی...
وقتی هنوز یه عالمه از جزوه و کتاب و تمرین های فیزیکت مونده...
وقتی پس اون یکی فردا امتحان گسسته داری و نصف جزوه ات مونده...
وقتی میدونی اگر جزوه رو هم بخونی آخرشم نمره ات هیچ پخی نمیشه!!...
وقتی ساعت 9 شبه و هیچ غلطی نکردی...
اون وقته که ترجیح میدی برای تمدّد اعصابت هم که شده پاشی بری وبلاگ آپ کنی سر ملت غر بزنی خالی بشی!! :دی :دی
مشرووووط میشوییییم!! >->O
اگه تا حالا نشده بود از دختر بودنِ خودم ناراحت باشم، حالا ناراحتم! چون الان داره مثل چی بارون میاد و من دلم میخواد برم ساعت ها زیر همین بارون قدم بزنم ولی از اونجا که ساعت 11 شبه نمیشه! اونم تو این طرف ها که اصلا 8 به بعد آدم یه جوریش میشه میره بیرون!! :دی
به جاش در بالکن رو باز کردم و دارم به صدای بارون گوش میکنم
امروز حالم چندان خوب نبود. چند بار خواستم بنویسم دیدم اصلا نمیتونم حرف بزنم. ولی الان یه حس فوق العاده خوبی دارم و بی نهایت آروم و خوشحالم
داشتم وبلاگ جناب پاستیل رو میخوندم به شدت هوس پاستیل نوشابه ای کردم! :دی حالا این موقع شب قراره از کجا بیارمش خدا میدونه!! :دی
1- ( حذف شد )
2-
مجنون لیلی بی خبر
در کوچه هایت در به در
مست و پریشون و خراب
هر آرزو نقشِ بر آب
شاید که روزی عاقبت آروم بگیرد در دلت...
/embed>/embed>>/>/embed>>/>>/>>/>
مجنون لیلی-مازیار